keysan | يكشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۳۷ ب.ظ
در خون تپیده آسمان در بین گودال
جان تمام کاروان در بین گودال
می دوخت سمت خیمه ها چشمان خود را
با پلک هایی نیمه جان در بین گودال
دار و ندار خواهری از دست می رفت
در ازدحامی بی امان در بین گودال
گرم طواف قبله ی آمال زینب
سر نیزه و سنگ و سنان در بین گودال
در موج خون گم کرده تنها هستیاش را
یک بانوی قامت کمان در بین گودال
سر می زد از سمت غروبی خون گرفته
خورشید زینب ناگهان در بین گودال
یوسف رحیمی
